سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق مانیایی

متن زیر در تاریخ86/5/20، ساعت: 4:21 صبح نوشته شده است.

¤ تموم شد
پس چرا یادم نمی ره خسته شدم خدایا این چه مصیبتی بود اخه چرا پس نمی شه احساس می کنم نمی تونم نفس بکشم توی یه باتلاق گیر افتادم هر چی دست و پا می زنم که بیام بیرون بیشتر فرو می رم من خیلی اشتباه کردم قول می دم هیچ وقت عاشق نشم چون مزخرف ترین تجربه تو زندگیم بود ...وتلخ ترین کابوس کاشکی اولین تجربم بد ترین تجربم نبود بعضیام شانسشون این جوریه دیگه نمی دونم چه گناهی به درگاه خدا کردم  یادم نمی یاد کسی برام اه کشیده باشه همیشه با همه خوب بودم حتی در سخت ترین شرایط لبخند زدم ولی تلخ ...باشه اشکالی نداره خدایا اگه تو دوست داری من این طوری باشم من حرفی ندارم...فقط یادت باشه که من همه چی رو سپرده بودم به دست تو...چون خودم هیچ قدرتی در این مورد نداشتم باشه ... فقط چیزایی که بهم دادی ازم نگیر من دیگه چیزی ازت نمی خوام ...من نمی گم بهم کمک نکردی چرا چون احساس می کنم شاید خیلی بد شانس بودم و زندگیم ان قدر گند بود که تازه این همه کمک کردی این طوری شده چه برسه به این که نمی کردی ولی من می خواستم خوب زندگی کنم هیچ توقعیم نداشتم ولی دوست نداشتم این طوری می شد تو می گی هر ستمس که به ما می رسه خودمون باعث و بانیشیم خیلی خوب من ازت خواستم بهم کمک کنی که نزاری به خودم ستم کنم من اصلا یه بنده ی بی استعدادم  دیگه هیچ حرفی ندارم نمی خوام زود قضاوت کنم البته خیلی گذشته ولی من  امیدوارم همیشه امیدوار بودم نسبت به همه چی الانم امیدوارم ولی نمی دونم به چی شاید امیدوارم که هیچ وقت عاشق نشم دوست دارم دوباره همون دختری بشم که نگاه کردن تو چشم  یه پسر غریبه یا حتی اشنا رو هم مساوی با از دست رفتن غرورش می دونست وای اصلا باورم نمی شه دوست ندارم یادم بیاد همه چی دوباره ولی قسم می خورم که دیگه هیچ وقت غرورم و از دست ندم ودوست ندارم هیچ وقت عاشق بشم از مردا خوشم نمی یاد ادمای خوبی نیستن حتی اون خوب خوبشم بده ذاتشون این طوریهنمی شه درستشون کرد احساس می کنم یه نفرت سنگین از مردا رو دلم مونده و دوست ندارم هیچ وقت پاکش کنم  

¤ نویسنده: شینا

پیام های دیگران

متن زیر در تاریخ86/5/20، ساعت: 3:14 صبح نوشته شده است.

¤ خسته از عشق
                                                

¤ نویسنده: شینا

پیام های دیگران

متن زیر در تاریخ86/5/20، ساعت: 3:9 صبح نوشته شده است.

¤ پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی است

دیگه نه حرفی مونده برای گفتن نه اشکی برای ریختن ...

اول راهنمایی که بودم عاشق معلم ریاضی مون بودم احساس می کردم که هیچ کس و مثل اون نمی تونم پیدا کنم وقتی با خوشحالی دفتر خاطراتم و بهش دادم تا برام یه چیزی توش بنویسه اخر نوشته هاش یه جمله ای رو نوشت که شاید اون موقع نفهمیدم ولی الان می فهمم  ( چقدر سخت است که ببینی و ندانی ان گاه که ندیدی بدانی دستان کوچکت چه دیر بزرگ شده )و اول نوشته هاش نوشته بود ( هر بهاری را خزانیست و هر خزانی را بهاری)امیدوارم هیچ کدوم از بهارا مثل بهار من خزون نشه ولی همه ی خزونا بهار بشن...                  احساس می کنم یه خورده گیجم نمی دونم باید چی کار کنم دوست ندارم به هیچ چی فکر کنم دوست دارم مثل همه باشم...زندگی کنم ...کاشکی هیچ وقت پرنده ها مردنی نبودن ...


¤ نویسنده: شینا

پیام های دیگران

متن زیر در تاریخ86/5/19، ساعت: 3:24 صبح نوشته شده است.

¤ اشکام و نبین
                                    

¤ نویسنده: شینا

پیام های دیگران

متن زیر در تاریخ86/5/19، ساعت: 3:22 صبح نوشته شده است.

¤ من نمی تونم
باز شروع شد نمی دونم چرا این موقع ها که می شه اشکم هی فرت و فرت می ریزه فورمالیته شده ان گار  هی خودم به خودم می گم جون مادرت جمش کن این مسخره بازیا رو  ولی ان گار ادم بشو نیست واییییییی نمیی تونم یه دفعه ان گار همه چی یادم می یاد می خوام بمیرم هیچ کس دیگه مثل تو نیست تا یه صدای پسر می شنوم یاد تو می افتم  اصلا از پسرا متنفر شدم  امروز هم کلاسیم زنگ زد ببینه ثبت نام دانشگاه کیه وقتی گوشی و قطع کردم ان قدر دلم برات تنگ شده بود که می خواستم زمین دهن وا کنه و من و دلم و همه چیمو با خودش ببره نمی دونم چه ربطی داشت این دو تا به هم شاید به خاطر این که اونم پسر بود اصلا هر پسری رو که میبینم دلم برات تنگ می شه اینم بدبختی جدیدمه فکر می کنم تا اخر عمرم نتونم تو رو از ذهنم پاک کنم خودت می گفتی یادته گفتی اگه بخوایم نمی تونی من و از ذهنت پاک کنی من گفتم می تو نم ولی تو گفتی اگه بتونیم جاش می مونه اااااااااااااااااه چرا این کارو با من کردییییییییییییییییییییی گفتی هیچ وقت نمی تونم تو رو فراموش کنم حالم می بینی که نتونستم خیالت راحت شدددددددددددددددد؟؟؟؟ من نمی دونم یه دفعه چی شد تو عاشق شدی اصلا چرا این طوری شد؟؟؟؟؟؟ من نمیییییییییی خوااااااااااااااااااام وای خدایاااااااااااااااااااااا من چه گناهی کردم این چی بود تو زندگی من می خوام  جییییییییییییییغ بزنم به خدا من قوی نیستم اولش اون چیزا رو می گی  بعد می گی باید قوی باشم . فرامو شت کننننننننننننننننننم اه

¤ نویسنده: شینا

پیام های دیگران

   1   2   3      >

¤ لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
شناسنامه

پارسی بلاگ
پست الکترونیک
 RSS 

کل بازدیدها: 7950

بازدید امروز : 3

بازدید دیروز : 2


درباره خودم

عشق مانیایی

لینک به وبلاگ

عشق مانیایی

ْآرشیو یادداشت ها

تابستان 1386



اشتراک در خبرنامه