عشق مانیایی
متن زیر در تاریخ86/5/19، ساعت: 1:31 صبح نوشته شده است.
¤ ای ستاره هاصدایت مثل امواج وهم الود در سرم پیچ و تاب می خورد و گلویم گویی تمام بغض های عالم در گلویم جمع شده است و تمام بی صدایی ها صدایم را تسخیر کرده اند من گلویم را با دست هایم فشرده ام تا بغضم نترکد و صدایم را خفه کرده ام تا فریاد های دردناکم کسی را اذیت نکند این چه سرنوشت شومی بود که انتظارم را می کشید به مادرم گفتم دیگر تمام شد همیشه پیش از ان که فکر کنی اتفاق می افتد باید برای روز نامه تسلیتی بفرستیم . تسلیتی برای مردن احساسم چقدر زندگی کردن سخت است پس چرا مردم مرگ را دوست ندارند ؟احساس می کنم مرگ شیرین است به تنهایی پرواز کردن و پیوستن به ستاره ها... خوش به حالتان ستاره ها راستی ای ستاره ها چه شد که در نگاه من دیگر ان نشاط و نغمه و ترانه مرد؟ ای ستاره ها چه شد که بر لبان او اخر ان نوای گرم عاشقانه مرد؟ ای ستاره ها مگر شما هم اگهید از دورویی و جفای ساکنان خاک کینچنین به قلب اسمان نهان شدید ای ستاره ها ستاره های خوب و پاک من که پشت پا زدم به هر چه هست و نیست تا که کام او به عشق خود روا کنم لعنت خدا به من اگر به جز جفا زین سپس به عاشقان با وفا کنم رفته است و مهرش از دلم نمی رود ای ستاره ها چه شد که او مرا نخواست؟ ای ستاره ها ستاره ها ستاره ها پس دیار عاشقان جاودان کجاست؟؟
¤ نویسنده: شینا
خانه
شناسنامه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
RSS
کل بازدیدها: 7942
بازدید امروز : 21
بازدید دیروز : 0
درباره خودم
لینک به وبلاگ
ْآرشیو یادداشت ها
اشتراک در خبرنامه