سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق مانیایی

متن زیر در تاریخ86/5/15، ساعت: 3:34 صبح نوشته شده است.

¤ خستم
کاشکی دیشب زنگ نمی زدم کاشکی همش یه کابوس بود کاشکی مثل همیشه بد اخلاق بئد ولی اونارو نمی گفت نمی دونم چرا هر چی می نویسم خالی نمی شم...الان اگه این جا بود می گفت باز داری چرت و پرت می گی یا می گفت لا اله الله...یا می گفت بچه جون برو دنبال زندگیت این کارا چیه همیشه صداش و حرفاش تو گوشمه...من مانیم و می خواااااام...مانیییی...دوس داشتم الان می گفت بله...نمی تونم تحملش خیلی سخته  خودش گفت می دونم تحملش بره توم سخته همین ولی نمی دونست تحملش برام غیر ممکنه...از همهی مردا متنفرم از دخترام شاید همین طور چون همه یه چیزی به نام کرم تو وجودشونه اون وقت این کرمرو میخوان یه جوری توجیه کنن و با این توجیه با 100 نفر حرف می زنن و همه رو سر کار می زارن...اه از این دنیای مسخره حالم به هم می خوره من نمی دونم خدا دلش و به کی خوش کرده چقدر خستم...

¤ نویسنده: شینا

پیام های دیگران


¤ لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
شناسنامه

پارسی بلاگ
پست الکترونیک
 RSS 

کل بازدیدها: 7943

بازدید امروز : 22

بازدید دیروز : 0


درباره خودم

عشق مانیایی

لینک به وبلاگ

عشق مانیایی

ْآرشیو یادداشت ها

تابستان 1386



اشتراک در خبرنامه