سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق مانیایی

متن زیر در تاریخ86/5/15، ساعت: 2:35 صبح نوشته شده است.

¤ مانی
چقدر امروز دلم برات تنگ شده...فکر این که می خوام بره همیشه از دستت بدم داره دیوونم می کنه 24 ساعته چیزی نخوردم احساس می کنم چشام داره سیاهی می ره ...ولی هیچ کدوم اینا مهم نیست مهم اینه که من دیگه چیزی بره ب دست اوردن ندارم...مهم اینه که تو تمام دنیا یه دختر خوشبخت ترین دختر دنیاست ولی من بهش حسودی نمی کنم...چون تو خیلی دوسش داری  منم احساس می کنم خیلی دوس داشتنیه...همیشه فکر می کردم داستان من مثل داستان جودی ابته ولی اخر داستانای بابا لنگ دراز که این طوری تموم نمی شه خیلی سخته که یه سال یه نفر و از ته ته قلبت دوس داشته باشی بعد بفهمی فقط یه بازیچه بودی یه طعمه مثل خیلیای دیگه بهم می گفتی خیلیا برات اه کشیدن و شاید اه اوناس که نمی زاره تو به عشقت برسی ولی من اه همشونو از خدا خریدم تا تو به عشقت برسی تو تحمل عذاب و نداری ولی من می تونم به خاطر تو تحمل کنم...بعضیم سرنوشتشون این طوریه دیگه فقط اجازه دارن تماشاچی باشن اگه هم حسرت بخورن همون موقع بلای اسمونی نصیبشون می شه بره همین حسرتم نمی خورن برام دیگه هیچ چی فرقی نمی کنه دوستم می گفت همه اولش این طورین ولی من نمی خوام مثل همه باشم  بره این که مثل همه نباشم خیلی پا رو دلم گذاشتم حتی اجازه ی نگاه کردن و هم از خودم گرفتم بره این که فقط با یه نفر باشم بره این که عشقم بهم بگه تو پاک ترین دختر دنیایی بره این که به عشقم بگم من تو زندگیم فقط تو رو دوس داشتم و به خاطر تو حتی به کسی نگاهم نکردم ...حتی از خدا خواستم گفتم من توانایی همچین کاری و ندارم که اولین نفر اخرین تو زندگیم باشه فقط تو می تونی بهم کمک کنی نمی دونم چرا یه دفعه این طوری شد من داشتم زندگیم و می کردم چرا من؟؟؟اشکال نداره الان زندگیم شده مثل یانگوم البته یانگومم تو فیلم به عشقش می رسه ....هیچ کس نمی فهمه چقدر دوسش دارم...حتی خودش اگه یه روز بیاد تو دل من مغزش هنگ  می کشه چون دوس داشتن من با تمام دوس داشتنای دیگه فرق میکنه این و خودشم می دونه چون من خودش و دوس دارم  شاید خیلیا دوسش داشته باشن به قول خودش ولی تو زندگی اونا فقط مانی نبوده اونا با خدا عهد نبسته بودن که فقط یه نفر و دوس داشته باشن اونا هر شب از پشت گوشی ثانیه شماری نمی کردن تا مانی خوابش ببره و صدای نفساش و بشمرن اونا هر روز دقیقه ها رو نمی شمردن تا شب بشه و صدای مانی و بشنون اونا حاضر نبودن تمام اه دخترارو  به جون بخرن تا مانی به عشقش برسه ...چقدر سخته که احساس کنی بهت بدی شده ولی مقصری پیدا نکنی اون موقع احساس می کنی مردن چقدر شیرینه...

¤ نویسنده: شینا

پیام های دیگران


¤ لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
شناسنامه

پارسی بلاگ
پست الکترونیک
 RSS 

کل بازدیدها: 7936

بازدید امروز : 15

بازدید دیروز : 0


درباره خودم

عشق مانیایی

لینک به وبلاگ

عشق مانیایی

ْآرشیو یادداشت ها

تابستان 1386



اشتراک در خبرنامه