سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق مانیایی

متن زیر در تاریخ86/5/19، ساعت: 3:22 صبح نوشته شده است.

¤ من نمی تونم
باز شروع شد نمی دونم چرا این موقع ها که می شه اشکم هی فرت و فرت می ریزه فورمالیته شده ان گار  هی خودم به خودم می گم جون مادرت جمش کن این مسخره بازیا رو  ولی ان گار ادم بشو نیست واییییییی نمیی تونم یه دفعه ان گار همه چی یادم می یاد می خوام بمیرم هیچ کس دیگه مثل تو نیست تا یه صدای پسر می شنوم یاد تو می افتم  اصلا از پسرا متنفر شدم  امروز هم کلاسیم زنگ زد ببینه ثبت نام دانشگاه کیه وقتی گوشی و قطع کردم ان قدر دلم برات تنگ شده بود که می خواستم زمین دهن وا کنه و من و دلم و همه چیمو با خودش ببره نمی دونم چه ربطی داشت این دو تا به هم شاید به خاطر این که اونم پسر بود اصلا هر پسری رو که میبینم دلم برات تنگ می شه اینم بدبختی جدیدمه فکر می کنم تا اخر عمرم نتونم تو رو از ذهنم پاک کنم خودت می گفتی یادته گفتی اگه بخوایم نمی تونی من و از ذهنت پاک کنی من گفتم می تو نم ولی تو گفتی اگه بتونیم جاش می مونه اااااااااااااااااه چرا این کارو با من کردییییییییییییییییییییی گفتی هیچ وقت نمی تونم تو رو فراموش کنم حالم می بینی که نتونستم خیالت راحت شدددددددددددددددد؟؟؟؟ من نمی دونم یه دفعه چی شد تو عاشق شدی اصلا چرا این طوری شد؟؟؟؟؟؟ من نمیییییییییی خوااااااااااااااااااام وای خدایاااااااااااااااااااااا من چه گناهی کردم این چی بود تو زندگی من می خوام  جییییییییییییییغ بزنم به خدا من قوی نیستم اولش اون چیزا رو می گی  بعد می گی باید قوی باشم . فرامو شت کننننننننننننننننننم اه

¤ نویسنده: شینا

پیام های دیگران


¤ لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
شناسنامه

پارسی بلاگ
پست الکترونیک
 RSS 

کل بازدیدها: 7934

بازدید امروز : 13

بازدید دیروز : 0


درباره خودم

عشق مانیایی

لینک به وبلاگ

عشق مانیایی

ْآرشیو یادداشت ها

تابستان 1386



اشتراک در خبرنامه